My Memoirs: girl of Autumn

شیشه باش... اگر شکستی تیز شو

My Memoirs: girl of Autumn

شیشه باش... اگر شکستی تیز شو

friendship

هی دختر،هنوز هم لبخند رو لبمو چشمام پر از اشک!

لبخند رو لبم واسه اینکه حتی تو نامه نوشتنتم نمیتونی جدی باشی و مینویسی :پاییز لطفا ادم باش!!! منم بهت بخندم و بگم تو منو واسه این انقدر دوست داری که ادم نیستم ، اگه ادم بودم که دیگه دوستم نداشتی !!!

چشمام پر از اشک که چقدر زود این 6 سال گذشت... دلم تنگ میشه واسه تمام روزایی که کنار هم سر یه کلاس مینشستیم ، دلم تنگه واسه نامه هایی که گوشه کتاب و دفترامون مینوشتیم،دلم تنگ میشه واسه تک تک لحظه های این 6 سال...

اونی که باعث اشنایی من و تو شد، این روزا انقدر به دوستی منو تو حسادت میکنه که دیگه حتی وقتی ما رو میبینه روشو بر میگردونه که حتی سلامم نکنه... کاشکی انقدر حسود نبود ،میخواست منو تو رو از هم جدا کنه ولی حالا خودش تنهاست...

دلم این روزا به اندازه دل تنگ تو گرفتس ... بهت که میگم میگی : منو تو از خواهرم بهم نزدیک تریم دلامون با هم میگیره ، با هم شاد

من تو رو دارم که از همیشه بهم نزدیک تری پس ارومم

گاهی وقتا یادون میره که چقدر بهم نزدیکیم ، اونوقت مثل اروز یه تلنگر میخوام

انقدر محکم باشه که همه چیز و از اول یادم بیاره

یادم بمونه که دوستی منو و تو جنسش خیلی فرق داره با دوستی هایی که پر از ریا و حسادتن

دوستی منو و تو پر از  

محبت

یکرنگی

دوست داشتن... 

                                      

                  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد