از پارسال که گلدون گلم خشک شد،دیگه تو اتاقم خبری از گل و گلدون نبود
تا دیروز که رفتم پیش مامان بزرگ و دیدم گلدوناش بدجوری وسوسم کردن...
رفتم و چند تا گلدون خالی از تو انباری پیدا کردم و با مامانی نشستیم وسط حیاط ، خاک بازی کریم،کلی از خاطرات شنیدم و نتیجش شد دو تا گلدون که حتی اسم گلاشم یادم رفت بپرسم، فقط می دونم خیلی دوستشون دارم...
هر چی که هست از دیشب که گلدونارو گذاشتم تو اتاقم و با ابپاش دونه دونه برگاشو آب می دم ،یه حس خوب بهم داده