My Memoirs: girl of Autumn

شیشه باش... اگر شکستی تیز شو

My Memoirs: girl of Autumn

شیشه باش... اگر شکستی تیز شو

az daste to...

az khodam lajam migire
lagam migire chon,rozi hezar bar be khodam ghol midamo hezaro yek bar mizanam zire gholam...
lajam migire ke enghad zaifo nafs shodam
.
.
.
y ehsase bi ehsasie ajib daram.
shayad hamash be khatere hamin bashe...
vaghti chizio az tahe ghalbet hesesh nakoni,zood vasat biarzesh mishe.
hala to hey bia b khodet ghol bede...

قاصدک...

هی قاصدک... 

تو،فقط تو از دل تنگ من با خبری... 

پس برو 

دلتنگیامو فقط برسون به خودش 

نکنه یه وقت وسط راه خسته بشی...

میدونم راهت سخته

طولانیه

ولی...

دل منم به اندازه راه تو تنگه

.

.

.

راستی

زود برگرد

میدونی که من منتظرم

منتظر یه جواب

پس زود برگرد...


نه!!!

چرا هیچ وقت یادم ندادی که نه بگم؟

چرا خودم هیچ وقت یاد نگرفتم که بهت نه بگم؟

ناشکری نمی کنم ،تو خیلی از چیزها شاید بهترین مامان دنیا باشی ولی الان فقط دلم میخواد انقدر جرات داشتم که جلوت وایسمو بگم نه

حتی خودتم میدونی که مخالفتت چقدر بی معنی و مسخرس

خودت میگی انقدر این چیزی که میخوای کوچیک و بی ارزشه که حتی ارزش حرف زدنم نداره!!!

میدونی وقتی اینو می گی دلمو چه جوری می شکونی؟

واسه تو شاید بیارزش باشه اما واسه من خیلی مهمه، خیلی زیاد...

شاید باید این دفعه بهت ثابت کنم که همیشه هم حرف ،حرف تو نیست

شاید الان باید یاد بگیرم که انقدری که نگرانم که تو ناراحت نشی ،نگران دل خودمم باشم

دلی که خیلی راحت میتونستی با یه اره ارومش کنی

 

           

friendship

هی دختر،هنوز هم لبخند رو لبمو چشمام پر از اشک!

لبخند رو لبم واسه اینکه حتی تو نامه نوشتنتم نمیتونی جدی باشی و مینویسی :پاییز لطفا ادم باش!!! منم بهت بخندم و بگم تو منو واسه این انقدر دوست داری که ادم نیستم ، اگه ادم بودم که دیگه دوستم نداشتی !!!

چشمام پر از اشک که چقدر زود این 6 سال گذشت... دلم تنگ میشه واسه تمام روزایی که کنار هم سر یه کلاس مینشستیم ، دلم تنگه واسه نامه هایی که گوشه کتاب و دفترامون مینوشتیم،دلم تنگ میشه واسه تک تک لحظه های این 6 سال...

اونی که باعث اشنایی من و تو شد، این روزا انقدر به دوستی منو تو حسادت میکنه که دیگه حتی وقتی ما رو میبینه روشو بر میگردونه که حتی سلامم نکنه... کاشکی انقدر حسود نبود ،میخواست منو تو رو از هم جدا کنه ولی حالا خودش تنهاست...

دلم این روزا به اندازه دل تنگ تو گرفتس ... بهت که میگم میگی : منو تو از خواهرم بهم نزدیک تریم دلامون با هم میگیره ، با هم شاد

من تو رو دارم که از همیشه بهم نزدیک تری پس ارومم

گاهی وقتا یادون میره که چقدر بهم نزدیکیم ، اونوقت مثل اروز یه تلنگر میخوام

انقدر محکم باشه که همه چیز و از اول یادم بیاره

یادم بمونه که دوستی منو و تو جنسش خیلی فرق داره با دوستی هایی که پر از ریا و حسادتن

دوستی منو و تو پر از  

محبت

یکرنگی

دوست داشتن... 

                                      

                  

how could the silence be so loud?!

این روزا میگذره و من توی سکوت گذرشون رو تماشا میکنم...

تنها چیزی که باعث میشه بفهمم یه روز دیگه هم گذشت غروب خورشیده

طلوعشو همیشه از دست میدم  اما موقع غروبش همیشه پشت پنجرم

این روزا منو زندگیم غرق یه سکوت بی پایانیم ...

اونقدر عمیق و بی پایان که این همه خبرای کوچیک و بزرگم نتونست لبهای بهم دوختمو باز کنه

انقدر روزام برام بی تفاوت شدن که بهم گفتی   تبریک جانانه ای اماده کرده بودی بهم بگی تو دهنت ماسید!!!

...

دلم اون روزایی رو میخواد که ارزو میکردم هیچ وقت عقربه های ساعت از جاشون تکون نخورن ...

میدونم پاییز که شروع بشه روزایی منم مثل نارنجی پاییز گرم و پرانرژی میشن

میتونم دوباره بخندم

میتونم این سکوت لعنتی رو بشکنم

trust me

 

نمیدونم چی باعث میشه توقع ادما انقدر از هم دیگه بالا بره

انقدر بعضی وقتا بهت تلقین میکنن که میتونی توقعات بالاشونو براورده کنی که خودتم باورت میشه

میری و میبرنت  تو یه راهی که  اصلا راه تو نیست

ولی با اون همه توقع بازن بهت اعتماد ندارن

وقتی شکست میخوری  خیلی راحت همه چیز و میندازن گردن خودت و میگن که من از اولم میدونستم که  نمیشه و نمیتونی...

چی بدتر از بی اعتمادی  اونم وقتی که انقدر داری طرفتو هل میدی تو راهی که خودت براش تعیین کردی!!!

چرا فقط به خودت حق میدی که ناراحت بشی یا خسته

انقدر به خودت حق میدی که حتی  واسه احساسات من تصمیم بگیری

من بغض میکنم ، میرم تو کمدم میشنم و درو میبندم میذارم که بغضم اروم بشکنه مثل دلم که انقدر به ترکاش تلنگر زدی تا شکست...

ولی من نمیذارم

دلم می خواست خوشحالت کنم ولی تو حتی اجازه شادی هم به من ندادی

فقط گذاشتی بغض کنم

از اینجا به بعد توقعاتت رو بذار واسه یکی دیگه ، حالا که میدونی من کیم

میخوام خودم باشم ، خود خودم

تو شاید منو به دنیا آورده باشی و واسم زحمت کشیده باشی ولی دیگه از این جا به بعد مال منه

خستم از اینکه فقط به فکر تو باشم که شاد و راضی وباشی و همو به تو گوش کنن

میخوام یکم به خودم برسم ، خودی که انقدر باهاش غریبم که نمیدونم حتی  چه جوری باهاش آشنا بشم ...

.

.

.

یادم باشه اگه از کسی خواستم کاری برام انجام بده با تمام وجود بهش اعتماد کنم

یادم باشه فقط راهنماییش کنم

هیچ وقت خودم براش راه نسازم ، فقط تو راه دستشو بگیرم

من به تو اعتماد دارم، فقط به تو

تو کمکم کن که راهم رو پیدا کنم ،

نذار از این همه بی اعتمادی ادمای دور و برم خسته بشم

کمکم کن خودم باشم ، نه چیزی که بقیه می خوان

دلم برای خودم تنگ شده...

خیلی زیاد

تابستون خنک!!!

پنجره ماشینو تا اخر میکشم پایین و سرم و از پنجره میبرم بیرون ...

میذارم بعد از کلی وقت تحمل این همه گرما باد خیلی خیلی خنک ، که مثل بادای پاییزی خنک و ملسه ،خودشو به صورتم بکوبونه.

عاشق این هوای ابری و بادای خنکشم .انگار نه انگار که امروز 10 مرداده مثل اینه که  درست وسط ابان ماه ،فقط یه نم نم بارون کم داره

.

.

.